جزئیات تیراندازی گشت ارشاد در پارک پردیسان| ملی پوش بوکس در چه حالیست؟
ساعت 6 یا 6:30 روز هشتم اردیبهشت امسال بود که ما یک بعدازظهری مثل همیشه عصرها که شوهرم از سر کار میآید، برای اینکه حال و هوایی عوض کنیم، برای پیادهروی رفتیم.
تیر اندازی مامور گشت ارشاد به رضا مرادخانی ملی پوش بوکس در پارک پردیسان از ساعاتی پیش در شبکه های اجتماعی خبرساز شده و بازتاب گسترده ای داشته است. تیراندازی مامور گشت ارشاد حادثه آفرید. تیراندازی مامور گشت ارشاد به ملیپوش بوکس در پارک پردیسان اتفاق افتاد. تیراندازی مامور گشت ارشاد به ملیپوش بوکس روز روشن رخ داد. تیراندازی مامور گشت ارشاد به ملیپوش بوکس در حالی بود که همسر و دختر 11 ماه این بوکسور نیز شاهد این صحنه دلخراش بودند.
تیراندازی مامور گشت ارشاد به ملیپوش بوکس در پارک
سهنفری به دفتر روزنامه آمدهاند؛ زن، شوهری که به سختی پلههای دفتر روزنامه را بالا میآید و دختر 11ماهای که در آغوش مادر است. هشتم اردیبهشت با آنها تماس گرفته بودم تا درباره حادثهای که گفته میشد در پارک پردیسان برایشان رخ داده با آنها گفتوگو کنم. به خاطر حادثه رخداده در پارک، در بیمارستان و درگیر جراحی بودند و گفتند شرایط گفتوگو ندارند.
چند روز بعد مجددا تماس گرفتم، این بار گفتند که نمیخواهند فعلا حرفی دراینباره بزنند و اجازه میدهند تا روند قانونی شکایتشان طی شود؛ اما اکنون چند روزی است که تصمیمشان تغییر کرده است.
پرونده شکایتی که بابت شلیک یکی از نیروهای گشت ارشاد به مرد این خانواده شده بود، نه تنها پیش نمیرفت، بلکه با سویههایی روبهرو شد که این خانواده ترجیح دادند ماجرا را با رسانهها در میان بگذارند.
مرادخانی که سالها بوکسور تیم ملی ایران بوده و مدالهای آسیایی و جهانی متعددی در کارنامه ورزشیاش دارد، حالا و پس از آن حادثه نهتنها زندگی ورزشیاش با خطر روبهرو شده بلکه معاش خانوادگی آنها نیز که با تکیه بر مربیگری بوده، مورد تهدید واقع شده است.
آنها چیزی نمیخواهند جز اجرای عدالت. بار اصلی این گفتوگو بر عهده ماریا است و در بخشهایی از مصاحبه، نظرات مضروب این حادثه یعنی رضا را خواهید خواند.
حال ملیپوش بوکس وخیم شد
تیراندازی مامور گشت ارشاد
مشروح این گفتوگو را در ادامه میخوانید.
از دقایقی پیش از حادثه شروع کنیم.
ساعت 6 یا 6:30 روز هشتم اردیبهشت امسال بود که ما یک بعدازظهری مثل همیشه عصرها که شوهرم از سر کار میآید، برای اینکه حال و هوایی عوض کنیم، برای پیادهروی رفتیم. ماشین را پارک کردیم و برای پیادهروی و ورزش راهی شدیم.
کلاه سرتان بود؟
نه. روسری بود. کاش کلاه سرم بود. روسری سرم بود. ما خودمان چند سال است داریم در این سیستم زندگی میکنیم. در تیم ملی کشوری بودیم و به مسابقات خارج از کشور رفته بودیم که همیشه باید اصول را رعایت میکردیم. خودتان میدانید که تیمهای ملی چطوری هستند، اصلا نباید حجابت مشکلی داشته باشد، در مسابقات حتی یک لحظه مقنعه نباید از سرمان بیفتد. نمیآییم سر لخت به خیابان برویم که.
همسرم هم که سالها ملیپوش بوکس ایران بوده و مدالهای آسیایی زیادی برای ایران به دست آورده است. همه موازین مرتبط با قوانین کشور را هم میدانیم. همان روسری را آن مرد موقع درگیری به راحتی از سرم کشید و دوباره خانمهایی که در اطراف بودند روسری من را از زمین برداشتند و به من دادند.
اجازه بدهید قدم به قدم پیش برویم. شما وارد پارک پردیسان شدید و چند دقیقه بعد چه اتفاقی افتاد؟
ماشین را پارک کردیم و شاید صد قدمی راه رفتیم و از قسمت ورودی باغوحش وارد پارک شدیم و داشتیم با همدیگر صحبت میکردیم. محو حرفهای خودمان بودیم. به قول معروف شاد و شنگول رفته بودیم یک هوایی عوض کنیم. چند لحظهای رضا دو قدم از من جلوتر رفته بود که ناگهان یک ماشین جلوی من ایستاد، از این ماشینهای گشت ارشاد. خانمی که لب پنجره بود گفت: خانم کد ملیتان را بدهید؟ گفتم کد ملی من؟ برای چه؟ گفت حالا شما بدهید، الان معلوم میشود. من همینطوری ترسیدم و گفتم برای چه؟ بعد همسرم برگشت. گفت خانم فقط میخواهیم استعلام کنیم ببینیم مشکل اخلاقی داری یا نه؟ گفتم چه مشکل اخلاقیای؟
همان موقع گفتید که ورزشکار تیم ملی هستید؟
بله. همان موقع گفتم هم اسم من و هم اسم همسرم را در گوگل بزنید، مشخص میشود چهکاره هستیم. نیامدیم در خیابان علافی کنیم. اسمم را بزنی نیازی به کد ملی ندارد. بعد شوهرم گفت چه شده؟ گفتم میگوید کد ملی بده ببینم مشکل اخلاقی داری یا نه! شوهرم گفت چی؟ خانم من چه مشکل اخلاقی داشته باشد؟ خیلی به شوهرم برخورد. همین لحظه یک مأمور آقا از جلو پیاده شد. در را باز کرد و گفت آقا! شما بیا اینور و دخالت نکن. داره با خانمت حرف میزنه! همسرم گفت که خودت میگویی خانمت، پس به من ربط دارد. خانم من چه مشکل اخلاقی دارد؟ من داشتم به خانمه میگفتم خانم! تو رو خدا روز ما را خراب نکنید. ما آمدیم پیادهروی و یک هوایی بخوریم. چرا بیخودی گیر میدهید؟
رضا خودش خیلی روی این قضیه حساس است. ما یک سال و خردهای برای مسابقات در ترکیه زندگی کردیم. شوهرم در آنجا برای تیم فنرباغچه مسابقه میداد و من آنجا هم حجاب داشتم. حتی شوهرم اجازه نمیداد با آستین کوتاه در باشگاه تمرین کنم. من در آنجا بدون حجاب نبودم. بعد من چطوری بیایم بیرون بدون روسری پیادهروی کنم؟
چند نفر بودند؟
دو آقا و چهار خانم. کمکم همه پیاده شدند. یکی از آقایون با لباس شخصی بود و یکی هم لباس نظامی به تن داشت (لباس سبز). بعد همه پایین آمدند و رضا گفت: نه، میخواهم بدانم خانم من چه مشکلی دارد؟ اگر چیزی هست من باید بدانم دیگر. همسرش هستم. اصلا قانون هم این را میگوید؛ میگوید دفاع از همسر مشروع است.
رضا: تازه به جز همسرم دختر کوچکمان هم در آغوش ماریا بود. مثلا خانوادگی برای یک فعالیت سالم به پارک رفته بودیم.